Saturday, June 04, 2016

جنون علف





-

فراموشیم طومارطومار شد به اشارتی.. که حواس من با برگکی لرزان پیچیده. بساط سفره‌ش پهن. پیِ باریکِ نگاهِ آفتابگردان. که این آینه‎ی کوژ و وارونه، بندِ شیشه است. حواس ِزانوست به بی‌زمان. از یاد به باد و از باد به یاد می‌آ‌ید. هوای بی‌حواس برگ بر جنون زمین و زمان نشسته. خسبیده به علف. پیچِ بادست، آنجا که به تن کاج و صنوبر می‎افتد. شهرِ لرز، شهرِ زلزله، گوش به صدای زمین. آبرنگش به زنگار. سایه‌ش به کرانه. یادم تو را به فراموشی. به باد. به بازو. به خاک.



مست‌نوشته
خورداد نود و پنج